صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

بهش غبطه میخورم...

دمت گرم قهرمان خوش بسعادتت....

برای بهبودی هرچه زودتر آقای خامنه ای دعا کنید...

[ سه شنبه 23 شهريور 1393برچسب:,

] [ 18:31 ] [ emertat ]

[ ]

به جای پنجره

 

فالم شبیه هر چه در این حال و روز نیست...

در این سکوت نام تو را جار می کشم...

امشب کنار پنجره در بوم عاشقی...

آری به جای پنجره ...... دیوار می کشم...

[ سه شنبه 12 مرداد 1393برچسب:دیوار,

] [ 17:36 ] [ emertat ]

[ ]

تموم آهنگای دنیا دلمو زدن...

فرقی نداره اسپانیایی، فرانسوی، ترکی ، ایرانی...

هر چی...

چه فرقی داره...وقتی حتی آهنگای بارونم آرومم نمی کنن...

" بازم دلم گرفته ...مثه نم م بارون..."

" ببار بارون...بزن آروم...به روی پلکای خستم..." 

دلم صدای تو رو می خواد...

فقط یه جرعه تا آروم بشم...

 

 

 

[ چهار شنبه 27 خرداد 1393برچسب:,

] [ 19:37 ] [ emertat ]

[ ]

نَفَــس کِشـیدَنـ ... ســــخــته...

تو رو نَدیدَنــ... ســـخــته...

[ چهار شنبه 22 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:32 ] [ emertat ]

[ ]

کلافم...

کلافم...

درست مثل پروانه ای که پشت توری اتاق گیر کرده...

ولی فاصلش با شمع چند تا نفسه...

کلافـــــم...

دلم پرواز میخاد...

 

 

 

[ چهار شنبه 22 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:25 ] [ emertat ]

[ ]

آرزوهای بزرگی که برای رسیدن بهشون جنگیدم...

کوچکترین هدیه های بی ارزشیه که خیلی ها میگیرن!

دلم نمی دونه خوش باشه یا نا خوش...

فقط می دونم از ته دل از رسیدن به آرزوهام لذت میبرم...

شاید اونها ندونن این چیه...

 

[ چهار شنبه 17 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:16 ] [ emertat ]

[ ]

آدمها...

فرق آدمها باهم توی میزان محبتشون نیست...

توی میزان عمل کردن به  محبتشونه...

چقدر حاضرند خرج بشن...

[ چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:12 ] [ emertat ]

[ ]

یا رب نگیر از من نگاهت را...

من با تو " هستم" ...

بی تو "نابودم" ...

[ چهار شنبه 6 تير 1393برچسب:,

] [ 9:42 ] [ emertat ]

[ ]

من از ترنم باران

 من از عصاره برف

 تن نحیف زمین را ز عشق بوسیدم

 من از حرارت چشمان مهربان نسیم

 به انتهای سردی فصلی سپید کوچیدم

 میان حادثه هایی که غرق ابهامند

 میان ثانیه های همیشه سر در گم

 در التماس نفس های خسته مهتاب

به آب گریه ی باران ز خاک روییدم

                                                                     (پانیــــــــذ)

برگرفته از وبلاگ ویگل من...دختر بیدگلی(مجموعه شعرهاشو از دست ندید واقعا زیباست)

 

[ شنبه 10 خرداد 1393برچسب:,

] [ 19:24 ] [ emertat ]

[ ]

محو کردند ردپایم را...

که ندانی کجا گرفتارم

[ چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:محو, گرفتارم,,

] [ 12:29 ] [ emertat ]

[ ]

خوبـــم ... بهتـــرم یعنی...

نم نــم باران نشسته روی شعـــرم ، دفترم یعنی

نمی بینم تورا ، ابری ست در چشم ترم یعنی

سرم داغ است ،  یک کوره تب ام  ، انگار خورشیدم

فقط یک ریــز می گـــــردد جهــــان دور سرم یعنـــی

تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم

تمام هستیم نابـــود شد ، بال و پــــرم یعنی

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم

اذان گفتند و من کاری نکردم  ، کافرم یعنی؟؟؟

تن تـــو موطن من بوده  پس در سینه پنهان کن

پس از من آنچه می ماند بجا ، خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم  ، شعر گفتم ،  شاملو خواندم

اگـــر منظورت اینها بود ... خوبـــم ... بهتـــرم یعنی...

 

 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 6 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:24 ] [ emertat ]

[ ]

سلام.....

هر کی که پیام امروز منو میبینه....

لطفا برای سلامتی یه عزیزی دعا کنین عمل داره....ممنونم ازتون...

 

[ چهار شنبه 5 خرداد 1393برچسب:,

] [ 12:0 ] [ emertat ]

[ ]

میخندیدم
بی پروا از خیس شدن
بدون ترس از ضربه های محکم قطره هایی که به صورتم می خوردند...
بیخیال از همه دویدنهایم...
ننَفَس نَفَس میزدم و می خندیدم...
از زور بغضم بود واِلا باید روی زمین زانو میزدم و از ته دل رفتنت را زار میزدم...
میخندیدم که تصویر آخرم برایت خندان باشد...
باران هم بهانه ای بود که اشکهایم را نبینی...
برو بسلامت...

 

[ چهار شنبه 1 خرداد 1393برچسب:,

] [ 11:44 ] [ emertat ]

[ ]

روزت مبارک

بغض گلوم رو فشار می داد...نفسم تنگ شده بود...

شمارش معکوس تا روز موعود شروع شده بود...

جمعه، شنبه...


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 20:22 ] [ emertat ]

[ ]

"به كوري چشم ستاره هم كه باشد
حالم خوب ِخوب است ؛اصلا هم دلم برايت تنگ نشده!
حتي به تو فكر هم نمي‌كنم...
باران هم تو را دیگر به ياد من نمی آورد؛مثل همين حالا كه مي‌بارد...
لابد حالا داری زير باران قدم می زنی...
چترت را فراموش نكن!
لباس گرم را هم..."

[ چهار شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 18:45 ] [ emertat ]

[ ]

تنها بهانه برای ادامه زندگی من...

دانسته یا ندانسته...

خوب یا بد...

بخاطر تک تک ثایه های عمرم...

بخاطر تمام کسانی که دوست نمی داشته ام...

بخاطر عطر نان گرم...

بخاطر دوست داشتن ...

 دوستت دارم « مادرم »

 

پ . ن : باورم نمیشه ؛ حسم نسبت به مادرم رو به دوستم گفتم و او ...فقط تعجب کرد و گفت خوش بحالت!

[ چهار شنبه 31 فروردين 1393برچسب:,

] [ 1:3 ] [ emertat ]

[ ]

پرواز...

هرچقدر ارتفاعت از زمین بالاتر بشه؛ قدرتت بیشتره...

حس خوبی داره...

حس گمشده ای که تازه پیداش کردم...

سعی میکنی نَفَست رو خرج نکنی و به موسیقی سکوت اطرافت دل ببندی...

به این همه شکوه که گره خورده به عظمت آسمون...

به ابرهای پاره پاره ای که سایه میندازن به تن سرسخت کوه...

در جواب همه این زیبایی ها فقط میتونی لبخند بزنی...

لبخند...

 

 

پ.ن: لَجَم می گرفت که با اینهمه سخی و بدبختی برسیم به قله و اونوقت؛

یه پروانه کوچولوی شاید 3 سانتی ، همچین ظریفانه و رقص کنان از جلوت پرواز می کرد و دور می شد...انگار نه انگار اینجا اقلا3000متر از زمین فاصلس!سبکبال و بیخیال به این همه خستگی ما آدما دهن کجی می کرد...و پروازش رو ادامه می داد. 

خوبی سبکبالی همینه...«پرواز»

(عکس از وبلاگ خانم امینی : تسنیم کویر)

[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:قله جبار, کوه سفید, تتماج, من,

] [ 23:33 ] [ emertat ]

[ ]

کوه...!!!!من...!!!!

 

 همه چیز خیلی یهویی شد...من اصلا اهل ورزش و اینا نبودم که... ولی به پیشنهاد وسوسه انگیز دوستم آخرین روز تعطیلات نوروزی رفتم کوه!

 حالا تصور من از کوه این بود:

 

ولی واقعیت این:

 رسما به غلط کردن افتاده بودم...با تمام وجودم غر میزدم...به خودم لعنت میفرستادم که مگه مریضی بابا کوه رفتنت دیگه مونده!

 اصلا باور نکردنی بود!

 آدم تنبلی مثل من حالا داشت مثل چی از کوه بالا میرفت!

 تازه این قسمت خوب ماجرا بود....به یه قسمتی که رسیدیم دیگه کفشم جواب نمیدادو من یسره می افتادم...حس بچه هایی که راه رفتنو دارن یاد می گیرن بهم دست داده بود...داشتم کلافه میشدم که دست پاچلفتی بودن من داره بقیه رو اذیت می کنه...

 عاقا ما رو میگی کفشو در آوردیم و پا برهنه از صخره ها بالا می رفتیم..هوا سرد بود ..یخ کرده بودم!( تازه بد شانسی جورابمم پاره شد!)

 رسما حس فلک زدگی بهم دست داده بود! بنده خدا رهبر گروه کفششو بهم داد و کفشمو ازم گرفت....دیگه در این لحظات داشتم آرزو می کردم یه سقوط چند ثانیه ای داشته باشم وتوی افق محو شم!از شدت خجالت....

ولی وقتی به قله ( یا همون بالاترین ارتفاع کوه) رسیدیم انگار خود اورست و فتح کردم...بین خودمون بمونه از آدمی مثل من همینشم بعید بود بخدا! 

اینم کفشای بینوای لیدر:

 

 

پ ن: تمام کتابایی که درباره گذشتن از مشکلاتو رسیدن به هدف خونده بودم حالا عینی دیدم. اینکه چقدر تفکرات آدم کمک می کنه....من تمام مدت اون روز رو به سقوط فک کردم....فقط به سقوط... 

 

[ سه شنبه 16 فروردين 1393برچسب:کوه, من, لیدر, دره پریان, کفش, غلط کردم,

] [ 19:30 ] [ emertat ]

[ ]

جمعه...

جمعه
شوخیِ نابجای غروب با غربت و تنهایی‌
آسمان قانونِ دلتنگی‌ را می‌‌داند
همین است که می‌‌بارد
و می‌‌بارد
و می‌‌بارد
مجالی باشد
زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار
پیراهنم را هزار پاره کنم
بی‌تابانه
بر زخم‌های این تن‌ِ غریب
بر درکِ خاموش ذهن از فاصله
بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی
بر دیوانه‌ای که دست هایش بوی ویرانگی می‌‌دهند
و بر خودم
و بر روحِ خسته ی خودم
ببارم
و ببارم
و ببارم

[ سه شنبه 29 فروردين 1393برچسب:ببارم, باران, من,

] [ 18:17 ] [ emertat ]

[ ]

اسطوره های کودکیم...

اسطوره های کودکیم را صدا کنید

من را میان قصه آنها رها کنید

دنیای مردمان حقیقی دروغ بود

دیگر حساب باور من را جدا کنید

بی قهرمان و قصه نشستن برای چیست؟

فکری به حال آخر این ماجرا کنید

یکبار قصر رستم افسانه ساز را

در نغمه های تلخ حقیقت به پا کنید

اینجا فناپذیر و حقیرند مردمان

من را به جاودانه شدن آشنا کنید

از دست واقعیت این شهر خسته ام

اسطوره های کودکیم را صدا کنید

[ یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:,

] [ 12:16 ] [ emertat ]

[ ]

تولدم ... ... ...

امروز تولدم بود...

نفسهایم کند تر...خاطراتم کسل کننده تر...

کاش می بودی...

اما با این همه ...

نه؛ هوا بارانی نشد...

حتی ابری هم نبود...

شکر خدا باز هم خندیدم...

باز امروز گذشت...

هر چند تولدم بود و تو نبودی...

تولدم مبارکــــــــــــــ

 


[ شنبه 2 اسفند 1392برچسب:,

] [ 11:19 ] [ emertat ]

[ ]

دختر اسفندی دختر عجیبی است...

دختر اسفندی دوست داشتنی است اما تنها...

دختر اسفندی رویاهای شیرین در سردارد..

دختر اسفندی غرور خاصی دارد...نه این غرورهای آبکی...

دختر اسفندی ساده است...ساده می پوشد...ساده فکر می کند...ساده راه می رود...ساده فراموش می کند و حتی ساده فراموش می شود...

ساده می رنجد...در کل دوستی ساده است...

اگر بشکند در سکوت و بی سرو صدا تنهایت می گذارد....

اگر کسی را دوست داشته باشد مادامی که آن را بدست بیاورد از آن دست نمی کشد...

با تمام خوبی های و بدی ها...اگر دوستش بداری ...پا به پایت می آید ...تا ته خط...

 

 

پ.ن: با اجازه دخی اسفندی

[ شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,

] [ 23:59 ] [ emertat ]

[ ]

خدایا

خدایا تمام دلم را خالی کردم...

دیگر هیچ چیزی نمی تواند جایش را پر کند...

قربان دستت...

خودت بیا پرش کن...

[ جمعه 24 بهمن 1392برچسب:,

] [ 18:54 ] [ emertat ]

[ ]

ضجه میزند دلم...

ضجه می زند دلم...

دارد فریاد می کشد حجم نبودن تو را و طعنه می زند به چشم های خسته و و دائم خیسم...

و لبخندکی که دلخوش می کند همه را ...

کاش می فهمیدی...

دلتنگی یک کلمه نیست یک فریاد است...

 

[ جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,

] [ 12:50 ] [ emertat ]

[ ]

دزدکی نگاهت می کردم...

دزدکی نگاهت می کردم...

از لای پنجره اتاقم...

از کنار شمعدانی ها...

از سنگینی نگاهم بالا را نگاه کردی...

ولی...

دیرباورم کردی...

وقتی که تمام باورم را پاره پاره کردم...


[ جمعه 18 بهمن 1392برچسب:,

] [ 11:44 ] [ emertat ]

[ ]

باور نکن

باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیک تر تو
از تو به تو نزدیک تر من

باور نکن تنهایی ات را
تا یک دل و یک عهد داریم
تا در عبور از کوچه عشق 
بر دوش هم سر می گذاریم


دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها

من با توام هرجا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه دل
باور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل بمنزل

[ چهار شنبه 14 بهمن 1392برچسب:,

] [ 10:4 ] [ emertat ]

[ ]

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی‌کند چه کسی عاشقت شده است

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی‌شود
گیرم که برکه‌ای، نفسی عاشقت شده‌ست

ای سیب سرخ غلت‌‌زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده‌ست

پر می‌کشی و وای به حال پرنده‌ای
کز پشت میلة قفسی عاشقت شده‌ست

آیینه‌ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی‌کند چه کسی عاشقت شده است

« فاضل نظری »

[ شنبه 28 دی 1392برچسب:,

] [ 18:18 ] [ emertat ]

[ ]

گاهی...

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود

 

[ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,

] [ 18:34 ] [ emertat ]

[ ]

دلم پر است...

مثل همیشه برای تو می نویسم...

نو به هر نیت که دوست داری ،بخوان...


می دانم که نمی خوانی...


می دانم که نمی دانی...


حـَتی می دانم که گوش هم نمی دهی...

ولی من می دانم که...

هنوز همانم که دوستت داشت...

اما...

کمی شکسته تر

گاهی دلنوشته هایم تلخ و گزنده است...

چه کنم؟!

"دلم" پر است...
تو به "دل" نگیر ...


[ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:نانازیجونم, دلم,شکسته,,

] [ 18:31 ] [ emertat ]

[ ]

من که هر آنچه داشتم، اول ره گذاشتم

حال برای چون توئی اگر که لایقم بگـــو...

 

[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 18:14 ] [ emertat ]

[ ]

به اندازه تمام عمر

دلم می خواهد کبوتر باشم...

پر بکشم ...

فقط صحنت را تماشا کنم آقا...

"ضامن چشمان آهو 

به دادم می رسی"

 

 

 

 

[ چهار شنبه 12 دی 1392برچسب:,

] [ 18:24 ] [ emertat ]

[ ]

سر صبح
آسمون آبی آبی بود...
تکه تکه های پنبه ای که توی هوا فوت کرده باشی!ابر ها رومیگم...
هوا سردِسرد
انقدر که وسوسه میشدی حُرم نفستو به هوا بدی و به بیخیالی خودت بخندی...
نگاهم به زمین خورد...
یه چیزی تکون خورد...
جلوتر که رفتم دیدم یه گنجیشک کوچولوه که داره ازم فرار می کنه...
ردش رفتم...
دیدم پرواز نمی کنه ...
خلاصه با هر بدبختی که بود گرفتمش.بالش شکسته بود.
درستش کردیم و پرش دادیم که بره...
و رفت ...و پرواز کرد...
خوشبحالش...
چقـــــــــدر دلم پرواز خواست

[ چهار شنبه 30 آذر 1392برچسب:,

] [ 18:21 ] [ emertat ]

[ ]

تو با دلتنگیای من...تو با این جاده همدستی...

[ چهار شنبه 9 دی 1392برچسب:,

] [ 18:19 ] [ emertat ]

[ ]

چه دردل من، چه در سر تو
من از تو رسیدم، به باور تو
تو بودی و من، به گریه نشستم
برابر تو؛ بخاطر تو...به گریه نشستم ...بگو چه کنم؟

[ چهار شنبه 8 دی 1392برچسب:,

] [ 18:5 ] [ emertat ]

[ ]

نفسم...
می گیرد...
در هوایی که...

[ چهار شنبه 5 دی 1392برچسب:,

] [ 17:13 ] [ emertat ]

[ ]

 

وآمد مرا با غزل آشنا کرد و رفـــت

 مرا زیر باران رهـــــا کرد و رفـــت

 به اندازه ی یک دوبیتی کنارم نماند

 مرا مثنوی مثنوی مبتلا کرد ورفت

 

[ دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,

] [ 12:25 ] [ emertat ]

[ ]

فرسنگها فاصله

 

مسخرست که فرسنگها فاصله را نادید بگیری

وچشمت به آسمان خیره باشد...

و عاشق باشی...

شاید مسخره باشد ولی مقدس است و پاک و بی آلایش

تو میتوانی ...

تو میتوانی ...وقتی عمیق باشی و بزرگ...ودر دلت جابگیرند همه ی آدمهای دنیا

آنوقت مطمئن باش می توانی عاشق فرسنگها فاصله باشی

آنوقت نفس که میکشی ... از جنس صداقت و پاکیست...

بی باک باش...نترس از چشمهای مسخره کننده و دهانهای گزافه گو نترس..

تو میتوانی بزرگ باشی و عاشق ؛ حتی با فرسنگ ها فاصله

حتی با خیال آرامش...حتی تنهای تنها...زیر باران طلایی پائیز میتوانی صادقانه عاشق باشی...

[ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:23 ] [ emertat ]

[ ]

اگر نبودم
و شما بودید 
بگوییدش که:
به تنهاییش وفادار بود..زیر باران...در هیاهو... تا دم مرگ.

 

[ دو شنبه 26 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:22 ] [ emertat ]

[ ]

دنبال چیزی نگرد...
همه گم شده هایت را پیدا می کنی...
در همان مسیری که...
همان مسیری که دستت را گم کرد...
همه راه هایت همان حوالی ختم میشوند...
و میخکوب میشوی و دیگر همه چیز را فراموش میکنی...
ناگهان همه گمشده هایت را پیدا می کنی...
دنبالشان نگرد...بر می گردند...همه خوشی ها و آرامشی را که گم کردی...

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:4 ] [ emertat ]

[ ]

برگ های نارنجی
باران
نورهای نارنجی در امتداد خیابان
.
.
.
خش خش نرم برگهای باران خورده در زیر نور نارنجی رنگ
و پیاده رفتن در امتداد خیابان
بیخیال همه چیز...
کاش فقط تو بودی...در کنار من با همه ی این زیبایی ها..
آن وقت نفسم عمیق تر بود و خیالم راحت تر..
کاش بودی
فقط

[ دو شنبه 23 آذر 1392برچسب:,

] [ 17:2 ] [ emertat ]

[ ]